tml> کاربر گرامی ســلام : برای شادی روح برادران جوانم(نعمت و مسعود رحیـــم زاده)وخواهر جوان سفر کرده ام سمیه رحیم زاده صلواتی عنایت بفرماtext describing the image لبخند را فراموش نکنیم

دختر كوچكي هر روز پياده به مدرسه مي رفت و بر مي گشت

تا اينكه یک روز صبح هوا زياد خوب نبود و آسمان نيز ابري بود ،

 دختر بچه طبق معمولِ هميشه ، پياده بسوي مدرسه راه افتاد

بعد از ظهر كه شد ،‌ هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شديدي درگرفت  

 مادر كودك كه نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد

يا اينكه رعد و برق بلايي بر سر او بياورد ، تصميم گرفت كه با اتومبيل بدنبال دخترش برود با شنيدن صداي رعد و ديدن برقي كه آسمان را مانند خنجري دريد ،

با عجله سوار ماشينش شده و به طرف مدرسه دخترش حركت كرد

دروسط راه ، ناگهان چشمش به دخترش افتاد كه مثل هميشه پياده به طرف منزل در حركت بود ،

ولي با هر برقي كه در آسمان زده ميشد ، او مي ايستاد ، به آسمان نگاه مي كرد و لبخند مي زد

و اين كار با هر دفعه رعد و برق تكرار مي شد.

زمانيكه مادر اتومبيل  خود را به كنار دخترك رساند ، شيشه پنجره را پايين كشيد و از او پرسيد :

" چكار مي كني ؟ چرا همينطور بين راه مي ايستي؟

دخترك پاسخ داد،" من سعي مي كنم صورتم قشنگ بنظر بيايد، چون خداوند دارد مرتب از من عكس مي گيرد.

در طوفانها ی زندگ لبخند را فراموش نكنيم

 



موضوعات مرتبط: نکتــــــــه ها وپنــــــــــــدهاروایات وداستـــــــان ها
برچسب‌ها: لبخند را فراموش نکنیملبخند فراموش نکنیملبخند را فراموش نکنیمدر طوفانها ی زندگ لبخند را فراموش نكنيم

تاريخ : چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391 | 22:0 | نویسنده : نبی رحیم زاده |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.